زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

زهرا غنچه صورتی

13به در

13به درت مبارک گلکم امروز وقتی بیدار شدم دیدم سر درد شدیدی دارم چند تا قرص خوردم ولی اصلا خوب نشد بابایی برد دکتربعد 2تا آمپول یه کم حالم خوب شدخیلی نگرانم بودی هی میومدی بوسم میکردی میگفتی مامان پاشو الهی قرررربونت برم .بعدمامانی(مادربزرگ)واسه ناهار دعوتمون کرده بود خانه باغشون آماده که شدیم دایی اومد بردتمون آخه بابایی همیشه گرم کارخیلی خوش گذشت همه جاپرشکوفه وسر سبز بود بگم کمی هم هوا سرد بودولی خوب پوشوندت بودم مخصوصا به شما دختر گلم، همه جمع بودن با بچه ها کلی خوش گذروندی آی حال کردی وقتی توگاوداری گاوها واسب رو میدیدی شکلک در میاوردی. باغ عمه وعموم اینام هم که یه جا هستن به همه سر زدیم خلاصه برات بگم خیلی خوش گذشت خیلی هم خسته شده بودی...
14 فروردين 1394

زهرا وعید94

سلام کوچولوی نازنینم اول از همه عیدت مبارک.روز به روز شیرین وشیرین ترمیشی حرف ها وچیزای جدید یاد میگیری با اون خود شیرین یات مثل(پسته بالام ،عسلم، شکرم،دوست دارم،نخودم،کوچولو  و....) خودت و تودل همه جا میکنی به هرکی میرسی سلام و احوال پرسی میکنی. شیرینک من ایشالله همیشه خندون باشی برا قبل عیدت بگم که دایی حسن ازدواج کرده ایشالله بعد عید یه جشن مفصل افتادیم دخترخوبی شدی اون روز که بادایی اینارفته بودیم خرید ازصبح تا عصر خیلی قشنگ با مادربزرگت مونده بودی اصلا هم بهونه نگرفته بودی. بعد از خونه تکونی که بعضی وقت هابا اون دست های کوچولو کمکم   میکردی بعضی وقت ها هم، همه جا رو به هم میزدی قررررربونت برم من.لحظه تحویل هم  که نصف شب ب...
8 فروردين 1394
1